از وقتی که من یادم میاد دو تا لات تو محله ی ما بود، #پشمک خان و #پشمناک خان.

هر دوتاشون چاقو کش و مشروب خور بودن و همینطور به شدت ظالم بودن، ولی پشمک چون هیکلش کوچکتر بود و زورش کمتر، کمتر هم ظلم میکرد، در عوض #پشمناک چون زورش بیشتر بود، به غیر از همسایه های خودش به بیشتر محله ظلم میکرد و تسلط داشت. اینا همیشه باهم دعوا داشتن و تو سر کله ی هم میزدن.

بچه های محله مون هم کلا دو دسته بودن، یا نوچه ی این یا نوچه ی اون ولی خب چون پشمناک قوی تر بود بیشتر تو تیم اون بودن، اما پشمک هم کم لاتی نبود.

منم یه مدتی تو تیم پشمناک اینا بودم و اتفاقا از نوچه ی های خیلی خوبش بودم چون زورم زیاد بود تقریبا نماینده پشمناک خان تو در و همسایمون بودم.

ولی یه روز یهو متحول شدم و به قول معروف آدم شدم، زدم زیر همه چی و خودم شدم واسه خودم لات اما با مرام لوتی گری. شدم اهل نماز، منبر و محراب و کلا با پشمک خان و پشمناک خان مخالفت کردم.

بعد از این قضیه بود که کم کم اون تعداد از بچه محل هامون که بچه مسلمون و بچه هیاتی بودن و دل خوشی هم از نوچگی نداشتن اومدن تو تیم من.

منم اول زوری نداشتم و به قول معروف عددی نبودم جلوی این دوتا غول بی شاخ و دم ولی از بعد دعوای منو نوچه ی دوم پشمناک خان، که زدم لت و پارش کردم، دیگه کم کم تیم دار شدم و برا خودم یلی شدم، همیشه هم با کارهای این دوتا مخالفت میکردم، وجدانا خدا هم خیلی مشتی گری کرد و خیلی بهم کمک کرد.

چند سال پیش بود که پشمک خان تصادف کرد و کلا ضعیف تر از قبل شد، با اینکه هنوز لات بود ولی من تمرکز کردم رو پشمناک که خیلی نامردی میکرد، بعضی جاها هم سیاست بخرج دادم و با کمک همین پشمک، برنامه های پشمناکو خراب کردم،

اما راستیتش چند وقتیه حس میکنم تقریبا به پشمک نزدیک شدم، شاید هم بعضی وقتا تو ظلماش شریک شدم،

اصلا حس خوبی ندارم چون قرار بود که من کلا محله رو از دست ظلم اینا یا هر خر دیگه ای پاک کنم.

نمی دونم چه کنم؟؟؟

یه حالت سردرگمی ای دارم انگار!!!

#فکر_میکنم_هدفامو_فراموش_کردم ...


پ.ن: نمایندگان دومای روسیه در نامه‌ای به مجلس شورای اسلامی، از ایران درخواست کردند که الحاق شبه‌جزیره کریمه به خاک روسیه را به رسمیت بشناسد.