دوباره بوی محرم می‌سد. گویی قافله‌ای از دور می‌سد. کسی با همه دار و ندارش قصد سفر کرده. سفری که بوی برگشت نمی‌دهد... گویا وقتی پای دین در میان باشد، تنها باید رفت و به برگشت فکر نکرد. می‌رود. فرزند فاطمه است که می‌رود و می‌گوید: «هل من ناصر ینصرنی.»

دوباره بوی محرم می‌رسد. شهر سیاه پوش... دسته‌های عزاداری، سینه‌زنی و زنجیر زنی، پیراهن سیاه حسین(ع) و ندای پیر محل که می‌گوید: هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله، هرکه دارد به سرش شور و نوا بسم الله...

دوباره بوی محرم می‌رسد. می‌رسد تا دوباره بگوید هنوز این فرزند فاطمه است که ندا سر می‌دهد: «هل من ناصر ینصرنی.»

...

دوباره محرم می‌رسد هم‌چون هر سال. امّا غالباً غافل از آنیم که هیأت گرفتن، برای عزاداری صرف؛ معنا ندارد. 

تا چند سال پیش؛ هیچ‌کس حتّی نمی‌توانست تصور کند که بشود هیأت رفت، اسم خود را حسینی گذاشت، یزید و فلان و فلان را لعن کرد حال آن‌که هیچ اثری از این‌ها به زندگی راه پیدا نکند.

ولی طیفی از شیعیان که به شیعه‌ی انگلیسی معروف‌اند، این محاسبات را به هم زدند. هیأتی سکولار راه انداختند. یعنی فردی را پرورش دادند که یزید را لعن می‌کرد ولی همزمان می‌توانست از انگلیس بودجه بگیرد و رابطه‌ی حسنه داشته باشد.

مردمانی که از برادران اهل سنت تنفّر دارند و با آن‌ها دشمنی می‌کنند ولی بسی عجیب که نسبت به یک صهیونیست یا سرباز آمریکایی چنین نفرت و بغضی ندارند.

این‌طور بود که اباعبدالله را فقط به هیات محصور کردند و اجازه‌ی تاثیر حرکت عظیم حسینی را در زندگی ندادند.

ولی درد این‌جاست...

درد این‌جاست که حسین(ع) هنوز مظلوم است، چون حتّی همان‌هایی که خود را حزب‌اللّهی می‌نامند نیز حسین(ع) را در حصر نگه داشتند.

همان‌هایی که در مجلس روضه فرشتگان معصوم‌اند و در گذاراندن معیشت، گرگ‌های گنه‌کار.

همان‌هایی که مرگ بر استکبار می‌گویند و در جنگ با استکبار که مصداق آن می‌تواند خرید کالا باشد خلاف شعار عمل می‌کنند.

همان‌هایی که دم از جایگاه اباعبدالله می‌زنند ولی وقتی عزاداران حسین را در لبنان و سوریه و یمن و بحرین و عراق تکه‌تکه می‌کنند فقط موقع خبر نیم‌روزی، سطحی برخورد کرده و می‌گذرند.

همان‌هایی که دم از جهاد تا آخرین نفس می‌زنند ولی اگر به عمل برسد جنگ در سوریه و عراق را مشروع نمی‌دانند و می‌گویند: «هر قدر بخواهی پول می‌دهیم و دعا می‌کنیم ولی تا وقتی جنگ به «کشور» ما نرسیده از «جان» مایه نمی‌گذاریم.»

همان‌هایی که شاید هر روز «اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ»های با اشک می‌گویند ولی دو سال محاصره بودن اندک شیعیان سوریه برای‌شان دغدغه و درد نیست و حاضر به محاربه با دشمنان حسین(ع) نیستند.

همان‌هایی که در جلوی دوربین‌های صداوسیما با صدای رسا و بلند از شعارهای فرا مرزی انقلاب می‌گویند ولی فرا مرزی نمی‌اندیشند.


در عید امسال که پس از چند روز به اخبار دسترسی پیدا کردم، حمله‌ی آل‌سعود(لعن‌الله علیهم) به یمن آغاز شده بود و یکی از بزرگ‌ترین تراژدی‌های زندگی من این بود که؛ حال که باید غم و دغدغه‌ی من پاره‌پاره شدن برادرانم در یمن باشد باید مراقب باشیم که تیم مذاکره‌کننده‌ی ما به سمت توافقی مانند سعدآباد 82 نرود کما این‌که همین تیم در آن برهه آن توافق را حاصل کرد.

در رنج همزمانی این دو خبر بودم که زمان گذشت و گذشت تا فاجعه‌ی منا اتفاق افتاد،

باز رنج و درگیری‌ای جدید...

وقتی مجری گفت 350 نفر از «هم وطنان‌مان» را از دست دادیم و گریه کرد، با خود گفتم که شاید این عقاب ملّت ایران است برای کم‌توجهی به آرمان‌هایش.

آری مسلمانان،

حسین هنوز مظلوم است،

و در بند است، در بند هیات‌های ما...

هیاتی که به انرژی ما برای تحقق ظهور اضافه نکند فقط ما را به ضلالت جهل فرو می‌برد.

جهلی که حاصل از خود حق‌پنداری ماست.

تا حسین(ع) در زندگی ما نباشد جایی برای مهدی(عج) نیست.

والسلام